سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه سرگرمی اش فراوان شد، خردش کم گردید . [امام علی علیه السلام]
اشک شور
درباره



اشک شور


نا آشنا
پیوندها
قطره و دریا
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
حیاط خلوت من
Smile of dream
* سجاده ی عشق *
Different.fdan
سجاده ای پر از یاس
یک دنیا آرامش
قرآن درمانی - طب اسلامی - طب سنتی
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا
کوثر ولایت
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
وبلاگ خودم
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
همه چیز از همه جا از همه کس
هدهد
بسیجی
ارمغان تنهایی
وبلاگ شیمی پور شمس
روانشناسی زنان و مردان
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
مرام و معرفت
از دبیرستان تا دانشگاه.........
تبیان
وبلاگ علوم پورشمس
امتداد2
*دلم برای چمران تنگ شده.*
کلبه دوستان
کاروجدان
ف الاسرار الصلاۀ __» -- نماز وصال --«__
اهر سرای من ، ائدولوژی جهانی
اشک شوق
بهترینهای دنیا
وبلاگ پور شمس
وبلاگ زمین انجیر کرمان
شهید قباد شمس الدین
شهید حاج قباد شمس الدین مطلق
زمین انجیر روستایی از توابع کرمان
رابر
شهید آصفعلی شمس الدینی
شهید احمد شمس الدینی
شهید سعدالله زمزم
مرکز نشر آثار استاد رحیم پور
جمکران
رهروان (اشک شور
تو چی فکر می کنی
ناگفته شهدا
قرآن آرامش جان
داروساز
یوسف زهرا
دفاع مقدس
عمو همه چی دان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
روان شناسی * 心理学 * psychology
بخور زار
شاخه ی عشق
ir-software
سلام
شهادت

خدای مشگل گشا

دو تا مرد توی سلمانی منتظر نشسته بودند و با هم گپ می زدند.
یکی شون گفت : زندگی خیلی سخته.
اون یکی گفت :
آره ، ولی اگه بری سراغ خدا ، حتما توی سختی ها کمکت می کنه.
و جواب شنید :
کدوم خدا؟!
اگه خدائی بود که وضع مردم اینجوری نبود.
خدا هست و مردم باید رنج بکشند؟!
خدا هست و این همه گره توی زندگی هاست؟!
و هر چه توضیح می شنید ، سرسختانه تر روی حرفش پافشاری می کرد.
اونها گرم بحث بودند که فقیری وارد شد و درخواست پول کرد.
ظاهر اون نا مرتب بود و موهاش بلند و بهم ریخته و ژولیده.
چشم های اونی که دلگرم به خدا بود برقی زد و گفت :
گمون کنم هیچ سلمانی ای در شهر ما نیست ، نظرت چیه؟
اون یکی هم با تعجب پاسخ داد که :
پس الآن ما کجا ئیم؟
اولی ادامه داد که :
اگر در شهر مون سلمانی وجود داشت که نباید کسانی مثل اون پیدا می شدند ، مگه نه؟!
دوست من ، آرایشگرها هستند ، ولی تا به اونها مراجعه نکنی از ژولیدگی رهائی پیدا نمی کنی.
خدای مهربون هم هست.
ولی تا سراغش نری ، تا دست توی دستش نذاری و تا ازش نخوای اوضاع رو برات روبراه کنه
این توئی که مقصری ، چون مثل ژولیده ای می مونی که سراغی از آرایشگر نمی گیره.
پس...!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط نا آشنا 92/12/25:: 6:6 عصر     |     () نظر


لوگوی ما